شبهای نمناک

این خط نوشته ها حاصل ذهن فسیل گرفته ی این رها شده ی اسیر در گمراهی هاست -ساحل

شبهای نمناک

این خط نوشته ها حاصل ذهن فسیل گرفته ی این رها شده ی اسیر در گمراهی هاست -ساحل

تحویل سال 1401

سلام علی آل یاسین

سالی دیگر گذشت و گذر زمانه هنوز بر تن خشکیده ما یادگار می نویسد

ما ای که از شوق «قالو بلی» کوچ اقامت به این دنیا کرده و آرزویمان « آنچه اندر وهم ناید آن شوم» بود حال نشسته بر گذران عمر هنوز زمزه «مُردم از حیوانی و آدم شدم» را حسرت وار آواز می کنیم.

دیر زمانی است که روزها  و سالها را شماره می کنیم و از ترس نرسیدن، موی سپید  کردیم و حال اینبار قرن عوض کرده و چشمانمان هم دیگر به سپیدی گراییده اما هنوز شیرینی« گویدم کانا الیه راجعون» کاممان را حلوات نبخشیده

اما با همه این نگاه ها و حسرت ها قرنی گذشت و این من خسته در کشاکش این تغییر هنوز به امیدی روزگار را تند تر شماره می کنم.

زمانه ای بس عجیب و غریب که فقط در گفتارهای بزرگان با  ترس از آن دوران تصویری در ذهن ها تصویر می کردیم

قرنی پر از تضادها

قرن هبوط انسان و  صعود آن

قرن انسان مسخ شده در هرزگاه های به روز شده دروان جاهلیت تا پیمودگان یک شبه ی راه یکصد ساله

قرنی که در تاریک ترین دوران حیات انسان به یکباره پلی شد برای صعود روحانی او

قرن ترس بر ملا شدن کیش در کشاکش جنگ های مذهبی تا فریاد های الله اکبر بر بام ها

قرن ذلالت در برابر طاغوت ها تا جنگها عزت مند 33 روزه تا 8روزه

قرن ذلت ایجاد غده شیطانی در میان مسلمین تا موشک ها و پهبادهای شلیک شده ی نیروهای مستضعف یمنی

قرن ترسیدن از کدخدای ملبسین به لباس اولیا خدا تا هدف گرفتن قلب شیطان در عین الاسد

قرن شکست خوردن ارتش تا دندان مسلح شیطان در ا فغانستان تا شکست سقوط اربیل با لشکری چهل یا پنجاه نفری سلیمانی

قرن شکستن استخوان های فلسطینیان در سفارت خانه های غده سرطانی در دبی و منامه تا شکست محاصره چندین ماهه نبل الزهرا

قرن عریانی به ظاهر متمدنان هنر ور در زیر لوای آزادی تا آشوب شهر به خاطر اهانت به تمثال یک فرمانده مقاومت

همه و صدهای دیگر از این تضادها در قرنی که گذشت را حس کردیم تا شاید بانگ جرسی که سالهای به انتظار نشسته ایم را بفهمیم

بفهمیم که این قرن قرنِ

شهدای صدر، خمینی، سیدعباس موسوی، سیدحسن نصرالله، حسین بدرالدین الحوثی و سیدعبدالملک بدرالدین، سید عارف حسین حسینی،  إبراهیم یعقوب زکزاکی

قرن هاشم الحیدری، ابومهدی المهندس، عماد مغنیه، شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز رنتیسی،دکتر فتحی شقاقی، شیخ نمر باقر النمر، قیس خزعلی ... و سیدعلی حسینی خامنه ای

و به یک کلام قرن آمادگی منتظران ظهور

چه بخواهیم یا نخواهیم این قرن آمیخته شده با آمادگی انسان برای برپایی بزرگترین حکومت صالحان بر روی زمین

حکومتی انتظار کشیده شده از هزار اندی سال سختی و مهنت و دوری

حکومتی که که با وَالْفَجْرِ شروع گردید و با وَادْخُلِی جَنَّتِی پایان می یابد.

حال مایی که در این پیچ عظیم تاریخ حضور داریم و شاهد تحولی دیگر از طبیعت هستیم و این  تحول را به فال تحول آخرالزمانی خود شاد باش می کنیم تا اگرچه در این راه لغزشها و لغزیدنهایی از خود بروز داده ایم لیکن به امید اصلاح و رشد و رسیدن، چشم به انتظار باقی بمانیم

این تحول را از خداوند برای شما تحولی از جنس تحویل زمانه و احوال برایتان آرزو دارم

به امید انقلاب آخرین


 

نمی دانم ها

زندگی را دوست دارم 

با طلاطمش و شکستش

با غمهایش  و خوشیهایش

شمالش و جنوبش

گرمیش  و سردیش

همه و همه

ولی دلم بیشتر از زندگی برای هم نفس و همراهم تنگ شده

کسی را  که دوست داشته باشم و او نیز

کسی که دلم برایش بلرزد و او نیز

کسی که بتوانم به او بگویم دوستت دارم

برادرم


سلام

این روزها بیش از گذشته یادت در ذهنم یادگاری رسم میکند

و آروزهایی که از دامنت التماس میکند

سیمایت روز و شب اندیشه ام را مسخر خود کرده

خنده هایت 

اخم هایت

براستی که بسیار دلتنگم

ای کاش آغوشت را میتوانستم حس کنم

گرمیش را.

عزیزم 

آنقدر دلتنگ تو ام  که کلمات نیز مرا تنها گذاشته واز من دوری میکنند

تو زنده ای چون نامت

و من دل خسته از تنهایی

دریابم 

که امید به یاریت دارم

خون

بریده شدن

قطعه قطعه 

نماز

پهلو

یاریم کن

 انت شهید ابن شهید

چرا

هشت سال همه شدند و حمله کردند

ولی جوانانی که این زمینی بودند آسمانی اندیشیدند

پیرشان را مراد خود دیدند 

چون او خود در  مسلخ ها پیشتاز یاران ایستادند 

هرگز نترسیدند

هراس به دل راه ندادند

و فتحی مبین 

 را نگاشتند

اما امروز 

بزرگان ما در هر مهمی فرار کردند

خود را در محبس دنیایشان قرنطینه کردند تا شاید لک نگیرند

سیل آمد کیش رفتند

شایعه زلزله افتاد سد لتیان جوجه کباب کردند

بیماری آمد خود را در خانه محبوس کردند 

سیم تلفن تنها وسیله ای بود که از بودنشان را نشان باشد

حال میفهمم که چرا تورم 50 درصد بود

چرا مملکت 8سال است چشمش به قفل باز نشده ی غرب بود

چرا امروز کمیته امداد اینقدر در ضف انتظار پوشش است

حال میفهم که چگونه است شیخ اجل فرمود

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!!!!!!!!!!

و دوباره هند

هند زخمی است که هر از گاهی سر باز کرده و پیکر اسلام و مسلمانا ن را خونین کرده 

امروز نیز فریادهای   یا للمسلمین  بلند است 

و د ر منظر ما 


تا وقتی که ما نگران فروش نفتمان به هند باشیم 

مسلمانان نیز باید منتظر اینگونه باشند

آیا وقت آن نرسیده ...

وصیت قاسم

«من با عقل ناقص خود می‌دیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علمای مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق‌به‌جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند

من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم.

او نیازمند همراهی و کمک شماست «

 

 

به راستی حوزه  ها را چه شده است که اینگونه سرباز فریاد می کشد

چه دیده و چه می دیده

و ما چه کرده ایم گه اینگونه سخن می کند

و هنوز در لات والات و قال و قیل مطبوعه ها به گمانمان سینه به حصیر میکشیم 

هنوز نفهمیدیم مبارزه ای که شیهد اول و شهید ثانی با نوشتن تفقه براه انداختند امروز با پیروی کردن  کامل خواهد شد

و مگر نه اینکه مجتبی(ع) صلح نمود تا حسین(عدر مسلخ ردای سرخ عاشقی بر تن کند 

بدا بر ما و بدا بر اندیشه هایمان

امروز مبارزه از پاچنار و هند و کشمیر تا افغانستان و آذربایجان یمن، عراق و عربستان سوریه و لبنان گرفته تا زاریا نشان از معادله دیگر است که فقط کسانی خواهند فهمید که بداند که شهیدین در کتابهایشان نه فقط فقه که مبارزه را دستور میکنند 

بدا بر ما که از تمام قیل و قالهای فقط خط نوشته ها یش را فهمیدیم 

عیسی قاسم را نفهمیدیم، زکزاکی را نفهمیدیم، شیخ سلمان بحرینی را نفهمیدیم، نصرالله را نفهمیدیم، سیدهاشم حیدری را نفهمیدیم، 

قیس خزعلی ظبی را نفهمیدیدم، 

سید ساجد علی نقوی را نهفمیدیم، 

سیدحسین و عبدالملک بدرالدین را نفهمیدیم

شیخ نمر، سیدعباس موسوی و ...

 

شبهای نمناک

سفید گشتم

اما برنگشت

بیات شدم

جوانی نکرد

صورت گشاده کردم

صورت برگرداند

سالهای گذشت و جز گذران چیزی عایدم نشد

دیگر فراموش کردم چگونه بایددوست داشت

چگونه باید خندید

مهربانی کرد

خندید

و گذشت هر آنچه بود

و من تنهاتر شدم


هر دم از این .......


آقای رئیس...:کربلا درس مذاکره است

این آقای رئیس...: نوع رفتار حضرت عباس (ع) و اصحاب در عاشورا نشان از تعهد سازمانی این بزرگواران بود(نقل به مضمون)


محض خنده

ماجرای پذیرش وزارت اطلاعات توسط علوی!
تخصص گرایی در انتخاب وزرای دولت
علوی:من تخصص و سابقه ندارم

روحانی:تو پسر فاطمه زهرایی



2030

سند آموزشی 2030 با حضور مسئولین رو نمایی شد!!!!

خدایا چگونه فریاد کنم از این همه حماقت یا خیانت

دفاع مقدس نو

به نام خدواند جهاد

نمیدوانم که باید باز  هم راهیان نور رفت

نمیدانم بازبایدفقط خرابه ها و خاطرات دفاعی پر حرارت و آسمانی را نگاره کرد

باید اتوبوس سوار شد تا کیلومتر ها آن طرف تر یادشهدا کنیم

یادشان کنیم تا بفهمیم برای چه رفتند

نمیدانم

چندی پیش برجام امضا شد

و چندی پیش سند آموزشی 2030 نیز امضا شد

حال نمیدانم باید باز هم راهیان نور رفت تا شهادت و جهاد آموخت

شاید هم نمیدانیم که کی جهاد برایمان واجب شده و اصلا کی جهاد باید انجا م داد

امروز خاکریز دشمن در قلب تهران از  خاکریز دشمن در شلمچه نزدیکتر شده

امروز حتی اگر پشت خاکریز، سنگر بگیری نمیتوانی از خود و ناموست در برابر دشمن دفاع کنی

امروز تک بندهایی که سالها برایش خاکها جنوب و غربی که برای دیدنش اتوبوس سوار شده و بعضا اشک به چشم داریم ، سرخ رنگ شده یکباره  در تهران و با تشویق و هورا کشیدن  دوستان دیروز یکباره نابود شده است

امروز  به جامعه با اصطلاح جهانی عهد کردیم که شهادت را منفور بدانیم و به کودکانمان اینگونه آموزش دهیم

امروز عهد کردیم که فرزندانمان چند خانواده هم می توانند داشته باشند

امروز عهد کردیم ....

امروز برای سندآموزش 2030 خیلی هایمان هورا کشیدند

و ما که هنوز در خشم و غیظ فروخورده خود در برجام ، سینه هایمان پر سوزش است اینگونه غم هایمان از نادانی دوستان و خیانت آنان دوباره به درد آمد

ولی خدا میداند که اگر نبودبه امداد غیبی که محمد را از شعب ابی طالب بیرون آورد و اگر نبود وعده الهی در کنار چاه های بدر و اگر نبود نگین سرخ رنگ افتخار شیعه ،کربلا  و عاشورا، هر آن از این وادی ناامید باز میگشتم

و بدا به حال حقوق دانان بدون حق

بدا به  حال حقوق دانان پایمال کننده  ی حق

بدا به حال حقوق دانان ...

آنان که خورشید را در نهار روز انکار میکنند.



من


بسم اله

و فقط خدایی که میشنود

خدایی که میبیند

خدای دلهای تنها

دلهای گرفته

چشمان مرطوب شده از حوادث روزگار


اینبار هم دلم ابری شده

و فقط باریدن است که آرامم میکند

اما اینبار نیز نمیدانم چرا باریدن هم آرامم نمیکند

شاید خیلی بد شده ام

شاید هم همیشه در اشتباه بودم

و خود نمیدانستم

یا خود را به نادانستن تشبیه تر می دانستم

هر چه که هست

دلم خیلی گرفته

از خودم

از او

و از...

نمیدانم اینی که درونم را متلاطم کرده من هستم

یا حق

نمیدانم


اثم

خدایی که بخشنده است

حالتی از زوال درونم را  به غایت فرسوده کرده

حالی در خود نمی بینم

نماناکی هایم رو به خشکی گراییده 

خود را غوطه ور در دنیایی بس زشت سیرت و زیبا صورت حس میگنم

دیگر سجده مرا همراهی نمکند

دیگر نیمه شبان صدایم را دوست ندارد

سجاده مرا از خود رانده

مهر به پیشواز پیشانیم نمی اید

حسین سلامش را از من دریغ کرده

و اخرین هم ندبه اش را از چشمانم ستانده

و آه از این همه  خسران

دیگر رگ گردنم را دوست ندارم

یتیمی ارمیا را دوست ندارم

سر به تن گره خورده خود را دوست  ندارم

سینه ودستان و پاهای خود را دوست ندارم

چون قرار بود اینان واسطه شفاعتم گردندند

اینان قرار بود جبران خشکی چشمانم باشند

قرار بود نادیده های سجاده ام را در فوران خون از رگ گردن ببینم

جدا شدن از گناهانم را با بریده شدن سر از تنم حس کنم

التماس معبودم برای خوبیم را در جدایی پر از اشک از ارمیا ببینم

و خدای خوبم با  همه انچه میکنم

هنوز رگها گردن و دست و سینه ام را آماده گذاشته ام

خوب من

اگه داشتم قابل تر این ، این کمترین ها را تحفه برایت نمی آوردم




آنجه که خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

و یا مدبر الامور

و امروز روزی است که دیگران به اندک زمان هم که شده طلسمی شکسته و انچه که خود داشتند را مسند قرارداده  و فرمان را به دستش داده تا راه بلدی کوتاه باشد

و دیر زمانی نسیت که بزرگ نمایی خود را تهی دیده و هم مسلکانش را عرضه در پخت قرمه دانسته و تدبیر امور را فقط برای دیگرانی غیر خود روا دانسته

و بزرگی امروز که زیاد هم دوستش دارم مسند را گرفته

اما نگاهش هنوز به بیرون در انداخته شده

شاید هم نمیدانسته که کجا خواهد رفت

و حال حل راهش را دیگر جایی جستجو میکند

و اندوه که گذران بعد از او چه قدر زیان بار وسخت خواهد بود

شهیدی بهشتی سیرت و بهشتی صورت و بهشتی نام در روزگاری که نهالی نو پا در حال شگل گرفتن بود از مدبرانه کردن امور و تنظیم  روابط و امور تشکیلات می گفت

می گفت جوانان الهی سیرت باید خود را ساماندهی کرده واز این راه است که توان مقابله و توان راه پیمودن راداریم

باید اعتماد کرد بر تازه  هایی که کوهی از خواستن ها در آنان تبلور کرده

و نگاه را از بیرون به  درون افکند

و لی برادر  و عزیزم هنوز دنبال درهایی است که گشوده شود و تا حل راهش را پیموده کند

اگر از نگاه سبک انگارانه به آنچه که برزگش شده نادیده بگذریم نشان از نا شناخته بودن این مجمع تازه برایش دارد

و اگر نگوییم گناهی است به حتم خطایی است

اگر عزیزم به ان سویی که آمده است بنگرد خوب می نگرد که برای انجام امور مهم باید ساخت تا بماند اگر بخواهیم اهداف بزرگی که در اندیشه داریم بماند باید بسازیم

اگر امروز امور چند ساخته و چند ابزار و چند امر دست چندم را برایش از بیرون اندیشه کنیم  باید هم در امور انسانی واهداف والای خود مجبور به تجربه کردن از دیگران دانست

عزیزم اگر غم اندیشه داری باید از انچه که داری بارور سازی و سلسه ای بسازی تا ماندگار بماند و اگر نه آنچه می اوری روزگاری خواهند رفت

و این کشتی متلاتم می ماند طوفهانهای بسیار

ساخت بنایی جدید جدیت خواهد و تحمل و اعتماد به نسل نو و تازه

عزیز شما امروز میراث داری  روزگاری هستی که تکمین در مقابل هر خواستشان دستور بود

و شما امروز وظیفه  دارید که این را بشکنید

و مگر نه اینکه  ابراهیم بتها را  شکست تا  به انسان محصور شده در افکار منجمد شده بداند که بدیها را میتوان شکست

شما شکستید

با امر های اولیه  گفتید و نشان دادید که خواهید شکست

وما تشنگان  باور کردیم اگر چه هنوز در دل زخم های مانده بسیار داریم و اگرچه زخم هایی که امیدی به تیمارش برایمان  کم رنگ شده

بگذریم

وامروز باید تبریگ گفت

به راهی که نمیدانم از روی اندیشه بود یا سیاست

از امتحانی عاقلانه یا معبر عبوری کوتاه

ولی هرگونه که باشد برایمان شیرین است

چون میدانیم که دیگر اندیشه دیگر تبلور کرده که خاموش نخواهد شد

و این مجمع راه  بلدی را در خود خواهد دید

کوتاه سخن اینکه آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میگرد


دل نگرانی یا دل خوشی

بسم اله الرحمن الرحیم

سلام دوست و برادرم

دوستی که دوست داشتنی هستی اگر چه نمی شناسمت

دوستت دارم چون دوست داشتنی هایم را دوست داری

و عزیز امروز شما بزرگ ما شدی

و ما امیدوار به فرداهایی که آرزو یمان شده

آرزوهای که فقط تا کنون شبها در پیش بالش یادشان روشنایی شبهایم شده بود

و شما عزیز

امروز نوشته های آرزوهایم را در شما می بینم

روز  اولی که دیدمت شناختی

عکس ها را که به دیوار گذاشته بودم تا یادشان از ذهنم نرود شما شناختید

و این اولین جرقه در ذهنم غبار گرفته من روشنی بخشید

گفتید که امانتی که دستمان است را تاراج نکنیم و قانون های نانوشته سیاه شده بر دلهایمان را زدوید

گفتید مرکب ها را از نا اهلان بگیرند

گفتید که عمل صالح تنها میعاری است که می شناسید

و گفتید و ما مانند تشنگان آب دیده عطش کنان به لبانتان چشم دوختیم

و هنوز با همه کمی هاکه می  بینیم چشم در انتظاریم

برادرم

سالهاست که ما را در حصار خودسری ها و خود خوانی ها به بند کشیده و جز آه برای .... نداشتیم

راستش از اول که شناختم

علی بود که فکر و ورد وروحم بود

علی بود که شمع را خاموش کرد تا جهانی را روشن کند

علی بود که برق شمشیرش مرا عطوفت و مهربانیش را حماسه برایم کرده بود

علی بو د و علی

و امروز فقط از علی جز کتابی و مردمانی که خود را شبیه به او دانسته بودند نمی دیدم

و ما همه را با علی قیاس میکردیم

و شاید ما اشتباه می کردیم

و امرزو هم شما را با علی قیاس میکنیم

چون جز علی نمی بینیم و نمیخواهیم ببینیم

 حال ما مانده ایم و تصویری از علی و راهش و گروهی که علم او بدوش گرفته و نمی دانم چگونه میکنند

برادرم خوشحالم

چون می خواهم تصویری از علی ببینم

اگر چه از شما هم غصه هایی دارم

غصه اینکه کسانی را بلد خود کرده اید که خود از راضیان دیروز بودند

کسانی که خود دستشان را از کمترین کوتاه کردید و حال چله  نشین محفل شما شده اند

یا من نمی فهمم یا اشتباه کرده ام

عزیزم

زمانی ما را یاد دادند که فاقد شی نمی تواند معطی شی شود

و حال را مینگرم و ...

و خدا کند که اشتباه کنم

من


و بسم اله الرحمن الرحیم

و سر آغازی دگر

و فرادیی که امروز شده

و دیروزی که امروز بوده

و من که مانده د راین رفت و آمد

که چگونه باید باشم و چگونه هستم

منی که در این زمان های زود گر و فرار هنوز خامی را پخته نکرده

و من و من و من

و هنوز اسارت  دو حرف

و خدا کند من را از من بگیرد تا خود شوم

تا خودی شوم

تا شاید خدایی



لعنت ابدی مردم ایران بر امضا کنندگان ترکمنچای هنوز باقی است

توافقنامه هستهای!!!!!!!!!

و چقدر ذلیلند و پست که به پالان روی پشتشان توافق و افتخار میکنیم.

امروز از پدرم بیش از روزهایی که گناه میکنم شرمده شدم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دوباره

سرنوشتی که انگار چون سایه رهایم نمی کند

و آسمانی که سالهاست چون این روزهای شهر هایمان دیگر بنای باریدن بر رویم راندارد

و خورشیدی که روشنی اش را دریغ کرده و اگر چه پشت ابری نیست 

و درختانی که سایه ای دیگر ندارند

و رودهایی که خشکیده اند

و چشمه هایی که نمی جوشند

و انگار قیامت قلب و دل من از همین روزهاست که آغاز شده

و کسی نیست که فکر که نه ذهنش نیز برای کسی مشغول باشد

و باز من

شکست خورده در این بازی 

در این رویاهای دو شبه

و آه هایی که باز بلندیش گوشهایم را آزار می دهد

و نگاه هایی که یکی یکی از من روی می تابند

و باید باور کنم 

چیزی که نبوده است را

چیزی که بودش را مانند سر خوردن آب در گلو زود باید فراموش کنم

و باز پایان

پایان شبهای که به صبح کشیده نمی شود

و نوشته هایی که بجای محبتا جابجا می شوند

و ...

و اسمان چه زمانی آبی خواهد شد

و آبها در کدام فصل روان خواهند شد

و اشک ها را کی پایانی است

و خدا می داند

و آه ای خدای من

با همه کژیهایم باز زیباییت را می سرایم

و چشمانم را به امید زیباییت هر صبحگاهان پلک باز خواهم کرد

و خود میدانی با همه غفلتم آگاهانه می بینمت

و امید را از تو به توشه بردم

که امید توست که رویای توبه و انابه در دلم زنده نگه داشته.

و به امید تو یا کریم


بسم اله

والرحمان والرحیم

روزهای سرد و پر اشک

روزهای دلگیر من بود

روزهای دلتنگی من

روزهای جوانیم بود

روزهایی که تو غم سخت

جلوه گر اشک های من شد

هنوزم بعد چهل سال

کودکی خسته و نالان

هر طرف دیده ای انداخت

آخرش ندید مرادی

دم به دم صدایی سر داد

کجایی پنج ساله یاری 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه

گفتی که گریه کردی به چیزی که دیدی ولی خوب نگاه کن ببین چه زیباست
کسی که عاشق کسی شد و در طلبش سختی کشد زیبا نیست
من که همیشه از این عشق و مستی لذت می برم
ولی گریه درون شهرهای ماست و گاه درون دل های ما
سیمای خود را در شهر دیده ای سیمایی که برای خوب بودنش هنوز استخوان و پلاک می آورند