شبهای نمناک

این خط نوشته ها حاصل ذهن فسیل گرفته ی این رها شده ی اسیر در گمراهی هاست -ساحل

شبهای نمناک

این خط نوشته ها حاصل ذهن فسیل گرفته ی این رها شده ی اسیر در گمراهی هاست -ساحل

اثم

خدایی که بخشنده است

حالتی از زوال درونم را  به غایت فرسوده کرده

حالی در خود نمی بینم

نماناکی هایم رو به خشکی گراییده 

خود را غوطه ور در دنیایی بس زشت سیرت و زیبا صورت حس میگنم

دیگر سجده مرا همراهی نمکند

دیگر نیمه شبان صدایم را دوست ندارد

سجاده مرا از خود رانده

مهر به پیشواز پیشانیم نمی اید

حسین سلامش را از من دریغ کرده

و اخرین هم ندبه اش را از چشمانم ستانده

و آه از این همه  خسران

دیگر رگ گردنم را دوست ندارم

یتیمی ارمیا را دوست ندارم

سر به تن گره خورده خود را دوست  ندارم

سینه ودستان و پاهای خود را دوست ندارم

چون قرار بود اینان واسطه شفاعتم گردندند

اینان قرار بود جبران خشکی چشمانم باشند

قرار بود نادیده های سجاده ام را در فوران خون از رگ گردن ببینم

جدا شدن از گناهانم را با بریده شدن سر از تنم حس کنم

التماس معبودم برای خوبیم را در جدایی پر از اشک از ارمیا ببینم

و خدای خوبم با  همه انچه میکنم

هنوز رگها گردن و دست و سینه ام را آماده گذاشته ام

خوب من

اگه داشتم قابل تر این ، این کمترین ها را تحفه برایت نمی آوردم




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد