بسم اله
و فقط خدایی که میشنود
خدایی که میبیند
خدای دلهای تنها
دلهای گرفته
چشمان مرطوب شده از حوادث روزگار
اینبار هم دلم ابری شده
و فقط باریدن است که آرامم میکند
اما اینبار نیز نمیدانم چرا باریدن هم آرامم نمیکند
شاید خیلی بد شده ام
شاید هم همیشه در اشتباه بودم
و خود نمیدانستم
یا خود را به نادانستن تشبیه تر می دانستم
هر چه که هست
دلم خیلی گرفته
از خودم
از او
و از...
نمیدانم اینی که درونم را متلاطم کرده من هستم
یا حق
نمیدانم